برشی از کتاب
• آدم باورش نمیشود شیر- این مایع سفید و خالص- از مجاورتِ سرگین و خون بیرون آمده باشد، باورش نمیشود مایه شفاء و حیات و رشد موجودات از لای فضولات و خون سر برآورده باشد. بی آنکه ذرهای رنگ و بوی آنها را به خودش گرفته باشد.
کسی امّا خواسته است اینطور باشد. خواسته است پاکی را از لابهلای ناپاکیها بیرون بیاورد، بیآنکه ردی از ناپاکی به خودش گرفته باشد،خواسته است مایه رشد و حیات را از لابهلای سلولهای مرده و غذاهای هضم شده بیرون بکشد... و برای شما عبرتیست.
• از لابهلای زجرها و سختیها که بگذری، جلوتر که بروی و پشت سرت را که نگاه کنی،تازه انگار شیرینیِ رسیدنهایی وسط همان نرسیدنها کامت را شیرین میکند. تازه انگار لذت بزرگشدن و قدکشیدنی وسط همان فشارها را تجربه میکنی.
آدم باورش نمیشود از لابهلای مصیبتها و ناملایمیها میشود رسید. آدم باورش نمیشود مسیر رسیدنها از میان نرسیدنها بگذرد، مسیرِ بلندشدنها از میانِ زمینخوردنها، مسیر راست ایستادنها از میان شکستنها، مسیر بزرگشدنها از میان فشارها و سختیها... و برای شما عبرتیست.
وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ...
سوره ی مومنون - آیه 21
* منتخب از کتاب برای خاطر آیه ها / نوشته ی مریم روستا